معنی

حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص، خط، پایه، مارک، داغ، علامت گذاردن، نشان کردن، علامت گذاشتن، توجه کردن
سایر معانی: اسم خاص مذکر، (انجیل) مرقس، نماد، سمبول، لکه، خدشه، پیسی، عیب، گوداب، عوار، خراش، (سگ و گوسفند و غیره) بریدگی گوش، برچسب، علامت مشخصه، (کالا و غیره) مارک، انگ، (آزمون و امتحانات) نمره، معیار کارایی یا کیفیت و غیره، اهمیت، برجستگی، تشخص، اثر، تاثیر، هنایش، راهنما، نقطه ی عطف، آماج، آماج تمسخر (یا حمله یا انتقاد و غیره)، مورد انتقاد (و غیره)، مورد توجه قرار دادن، گوش فرا دادن، توجه، (مسابقات) خط آغاز، آغازگاه، نشانه دار کردن، علامت گذاری کردن، مشخص کردن، تعیین کردن، برگزیدن، نوشتن، خط کشیدن، نقطه گذاشتن، یادداشت کردن، نشان دادن، نشانه ی چیزی بودن، مشعر بودن، حاکی بودن، برجسته کردن، ارجمند کردن، سربلند کردن، (آموزش - ورقه ی امتحان) نمره دادن، ارزیابی کردن، (کالا و غیره) قیمت گذاری کردن، برچسب قیمت زدن، (مسابقات ورزشی و بازی) امتیاز طرفین را یادداشت کردن، پوان ها را محاسبه کردن، اثر انگشت یا علامت (به ویژه صلیب) که بی سوادان به جای امضا به کار می برند، (روی خط کش یا هرچیز مدرج) خط کوتاه، درجه نما، زینه نما، (قدیمی) مرز، سرحد، سرزمین مرزی، (قدیمی) زمین کشاورزی اشتراکی، (کشتیرانی) گره یا روبان که در فواصل معین بر طناب ژرفایاب قرار داشت و ژرفا را از روی آن می سنجیدند، (سابقا) یکان سنجش وزن در اروپا برابر با هشت اونس: مارک، یکان ارزش که در اصل برابر با ارزش هشت اونس نقره بود، سکه ی نقره (سابقا در اسکاتلند)، (تا سال 1924) یکان پولی آلمان، رجوع شود به: deutsche mark، ارزه، داه
[کامپیوتر] علامتشان
[فوتبال] علامت-نشانه
[زمین شناسی] نشان، نشانه یک ساختار رسوبی در امتداد یک صفحه طبقه بندی، عنوان مزبور معمولاً نشان دهنده یک قالب یا ساختار رسوبی اولیه (فرورفتگی) مانند یک اثر لغزشی یا یک تول مارک می باشد ولی از آن برای مواد قرار گرفته در قالبهای مزبور که سطوح برآمده ای مانند آثار بخش تحتانی لایه ها یا آثار کششی را تشکیل می دهند، نیز استفاده می شود.
[ریاضیات] نشانه

دیکشنری

علامت
اسم
sign, mark, signal, symptom, indication, emblemعلامت
brand, mark, stripe, scoreمارک
sign, indication, symptom, mark, token, proofنشانه
show, mark, sign, marking, insignia, clueنشان
score, mark, grade, number, numeralنمره
border, boundary, frontier, edge, bound, markمرز
markعلامت مخصوص
brand, stigma, mark, scorcher, stain, stampداغ
mark, scratch line, start lineخط شروع مسابقه
point, spot, dot, part, jot, markنقطه
mark, markingعلامت سلاح
line, script, streak, writing, track, markخط
tally, score, notch, mark, tickچوب خط
markمدل مخصوص
limit, extent, bound, measure, margin, markحد
degree, grade, rating, point, scale, markدرجه
base, grade, basis, foundation, stand, markپایه
target, aim, goal, purpose, objective, markهدف
فعل
denote, mark, scoreعلامت گذاردن
markنشان کردن
mark, apostrophize, brandعلامت گذاشتن
attend, note, advert, figure on, tent, markتوجه کردن

ترجمه آنلاین

علامت گذاری کنید

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.