trample
معنی
لگد، فشار دادن، پایمال کردن
سایر معانی: لگد مال کردن، لگد کوب کردن، (زیر پا) له کردن، لگد کردن، (مجازی) زیر پا گذاشتن، تجاوز کردن، تباه کردن، تخطی کردن، (با گام های سنگین) راه رفتن (tramp هم می گویند)، صدای پا، پامال کردن، زیر پا لگد ماک ل کردن
سایر معانی: لگد مال کردن، لگد کوب کردن، (زیر پا) له کردن، لگد کردن، (مجازی) زیر پا گذاشتن، تجاوز کردن، تباه کردن، تخطی کردن، (با گام های سنگین) راه رفتن (tramp هم می گویند)، صدای پا، پامال کردن، زیر پا لگد ماک ل کردن
دیکشنری
خراب کردن
اسم
kick, hurl, trampleلگد
فعل
overwhelm, trample, inculcate, devastate, suppress, overrideپایمال کردن
trampleپامال کردن
press, push, hustle, squeeze, trampleفشار دادن
trampleزیر پا لگد ماکل کردن
ترجمه آنلاین
زیر پا گذاشتن