ماهی تابه، کلوچه پز، غربال سیمی کارگران سایر معانی: صفحه ی صاف فلزی یا ماهیتابه ی چدنی (برای پختن نان و پنکیک و غیره)، روی صفحه ی فلزی پختن، فر کلوچه پزی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته، داغ کردن یا شدن، بگرمی سایر معانی: تفت، تفتان، پرادویه، تند (مزه یا بو)، دهان سوز، پرشور، زود خشم، آتشی ...
معمارى : تشویه شیمى : تشویه [شیمی] تشویه، برشته کردن [عمران و معماری] تشویه
همهمه، قیل و قال، داد سایر معانی: (عامیانه) بلوا، جنجال و شورش، آشوب، سر و صدا
صدای سوختن کباب روی آتش، صدای هیس کردن، جلزولز کردن سایر معانی: (مانند آهن گداخته که در آب فروکنند یا صدای سرخ کردن ماهی) جلزولز کردن، جزووز کردن، هیس کردن، جز کردن، تفسیدن، (بسیار) داغ بودن ...
داغ، شرجی، خیلی گرم ومرطوب سایر معانی: گرم و مرطوب، پرشور، شهوانی، آتشی، پر تب وتاب، شهوت انگیز، بسیار گرم، سوزان، مستهجن، زشت، قبیح، ناپسند، سخت، داه، خفه
(گرما) شدید، سوزان، کلافه کننده، داغ، تفتان
سوزان، سوزاننده، حاد، محترق، بسیار مشتاق، حاره، زیاد گرم سایر معانی: (آب و هوا) بسیار گرم و خشک، تفتان، تفسان، گرمسیری، (عشق و غیره) داغ، آتشین، پرشور [آب و خاک] بسیار گرم، سوزان ...
غوغا، داد و بیداد، همهمه، غریو، بلوا، شورش، هنگامه سایر معانی: سر و صدا، خروش، جنجال، بانگ و فریاد، عربده جویی، های و هوی
گرم، صمیمی، غیور، با حرارت، گرم کردن، گرم شدن سایر معانی: گرم (در مقایسه با: داغ hot)، مهرآمیز، محبت آمیز، صمیمانه، آتشی مزاج، زودخشم، بد خلق، با گرمی، به طور گرم، گرم کردن یا شدن، (با: to ی ...
نژادهای زودرشد مرغ که معمولا در ظرف نه تا دوازده هفته برای تولید گوشت پرورش داده میشوند [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان