کنار، حاشیه، لبه، طره، ضلع سایر معانی: (در مورد فنجان و کاسه و ظروف دیگر) لب، کناره، لبه ی جلوآمده ی هر چیز، سرشار، مالامال، مملو، (مهجور) کناره ی دریاچه یا استخر، آب کنار، ساحل، تا لبه پر ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنار، مرز، سر، تیزی، لبه، کناره، ضلع، نبش، دارای لبه تیز کردن، کم کم پیش رفتن، اریب وار پیش رفتن، تحریک کردن سایر معانی: (لبه ی برنده ی شمشیر و چاقو و غیره) دم، تیغه، پره، برندگی، (صخره و پر ...
پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده سایر معانی: اطراف، دور، دورادور، پرگیر، جوانب، (نظامی) مرز پدافندی، محدوده ی دفاعی، حد برونی، (پزشکی) تورینه سنج، دستگاه سنجش شبکیه [عمران و معماری] محیط - پی ...
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن سایر معانی: مرز، حد، کران، حاشیه، سطح خارجی، برونه، رویه، حول و حوش، اطراف، جوانب، کناره، حوالی، محیط (perimeter هم می گویند)، چنبر [ریاضیات] محیط، پی ...
اماده، حی و حاضر، فراهم، مهیا، موجود، اماده کردن، مهیا کردن، حاضر کردن سایر معانی: آماده، حاضر، تیار، روبراه، علاقمند، مشتاق، مایل، مستعد، کمربسته، میان بسته، در پی بهانه، در شرف، متمایل، من ...
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه، بساحل رفتن، پیاده شدن در ساحل، ترساندن، فرود امدن سایر معانی: کناره، ایراه، دریاکنار، ساحلی، کرانی، خشکی (در برابر: دریا)، ایراهستان، (حقوق) رجوع شود به: seashore ...
حدود، حاشیه، لبه، کنار، نزدیکی، نزدیک شدن، مشرف بودن بر سایر معانی: کناره، مرز، فرآویز، پرک، آستانه، در مرز (یا آستانه و غیره ی) چیزی بودن، نزدیک بودن (به)، (انگلیس) مرز چمنی، حاشیه ی پوشیده ...