تحسین، تشویق و تمجید سایر معانی: کف زدن و هلهله، آفرین، ستایش، غریو، هلهله کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاتمه دادن، بپایان رساندن، منعقد کردن، نتیجه گرفتن، استنتاج کردن، ختم کردن سایر معانی: پایان دادن، پایان یافتن، تمام کردن یا شدن، خاتمه یافتن، فرجامیدن، نتیجه گیری کردن، (امریکا) تصمیم گرفتن ...
آرمان زدایی کردن، تو ذوق کسی زدن، ناامید و دلسرد کردن، سرخورده کردن، از شیفتگی درآوردن، توهم زدایی کردن، کژانگار زدایی کردن، از اشتباه درآوردن، رهایی از شیفتگی، وارستگی از اغفال، بیداری از خ ...
موجب شدن، وارد امدن، متحمل شدن بر سایر معانی: (قرض یا هر چیز ناخوشایند) بالا آوردن، متحمل شدن، برسرخود آوردن، موجب خرج یا ضرر یا تنبیه و غیره شدن، خسارت دیدن [حقوق] متحمل شدن ...
فقیر کردن، گدا کردن سایر معانی: بی چیز کردن، لات و لوت کردن، مفلس کردن
برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن سایر معانی: فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن [زمین شناسی] واژگونی - واژگونی هنگامی اتفاق می افتد که یک گسیختگی ک ...
جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن سایر معانی: از اسب فرو افکندن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن