[ریاضیات] متغیر کران بالا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراوان، وافر، بسیار سایر معانی: سرشار، غنی، ثروتمند، پرنعمت
بسیار سایر معانی: فراوان، به مقدار زیاد، به وفور، سرشار
جهنده، پرنده، پرش، جست [سینما] جهش [آب و خاک] جهش
برگ دار، پر برگ سایر معانی: برگ مانند، برگ پوش، برگی، برگسان، برگ دیس، پر شاخ و برگ، دارای برگ های پهن، پهن برگ، دارای برگ های خوراکی، برگ پهن [عمران و معماری] برگدار
فراوان، وافر، لبریز، سرشار سایر معانی: مفرط، بیش از حد، بی حد و حصر، ساری، سرشار ساختن
فراوان، نیرومند، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا سایر معانی: پربچه، پرمیوه، پربار، پرزاد و رود، (نویسنده و هنرمند و غیره) دارای آثار فراوان، (معمولا با: in یا of) فراوان، زیاد، پرکار
معمولی، پر، متداول، عمومی، عادی، زیاد، شایع، مملو سایر معانی: فراگستر، پراکنده، پررواج، فراوان، سرشار
وافر، زیاد، دارای وفور سایر معانی: فراوان، انبوه، نهمار، زیاده، بیش از حد، خیلی زیاد
نوعی مین ضدنفر با خرجی کوچک که بدنۀ مین را به هوا پرتاب میکند و موجب میشود مین در ارتفاع سه یا چهارفوتی منفجر و قطعات آن در همۀ جهتها پرتاب شود [علوم نظامی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان