شکسته بند سایر معانی: (امریکا - خودمانی) اشتباه احمقانه، خطای خرکی، اشتباه لپی، شکسته بند (بدون پروانه ی کسب رسمی)، شکسته بند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لاغرو، نحیف، پوست و استخوان، یک کیسه استخوان
نشانه مرگ و خطر سایر معانی: نشان مرگ (تصویر دو استخوان متقاطع در زیر یک جمجمه که روی شیشه های زهر و غیره نقش می شود)، تصویر دو استخوان متقاطع در زیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است، نشان ...
ادم لاغر، پوست واستخوان
(خودمانی) دکتر، پزشک، جراح
لاشه مانند، جسدوار، دارای رنگ پریده و مرده سایر معانی: جسد مانند، لاش سان، نعش مانند، رنگ پریده و نزار
طاس تخته نرد، تاس، بریدن به قطعات کوچک، نرد بازی کردن سایر معانی: (در بازی نرد و غیره) تاس (در انگلیسی این واژه اغلب جمع است)، کعب، (هر بازی که در آن تاس به کار رود) تاس بازی، قاپ بازی، تاس ...
بی ثمر، زننده، لاغر، نحیف، بد قیافه سایر معانی: لاغر و استخوانی، نزار، دارای چشمان گود افتاده و رنگ پریده (در اثر گرسنگی یا مرض یا کهولت)، تکیده، لاغر مردنی، بی آب و علف، بی حاصل، بایر، لاغر ...
قلنبه، ظن، قوز، کوهان، گوژ، فشار با ارنج، احساس وقوع امری در اینده، بشکل قوز دراوردن، تنه زدن، قوز کردن، خم کردن سایر معانی: (بدن خود را جمع کردن و به صورت حلقه درآوردن) قوز کردن، کوژ کردن، ...
نحیف سایر معانی: دراز و لاغر، استخوانی و بلند، بلند و باریک، لندوک، درازناک، لق لقو، (گیسو) صاف و شل (بی فر و بی حالت)، (چمن و غیره) کم پشت، تنک، لاغر، خمیده، خمار
دلهره، حس، عقیده قبلی نسبت بچیزی، روشن بینی قبلی، احساس وقوع امری از پیش سایر معانی: دلواپسی، دلشوره، (از چیز بد) پیش آگاهی
لاغر، شاخه دار، ترکه مانند سایر معانی: لاغر و ظریف، ترکه ای، چیله مانند، twigged شاخه دار