هرزه، شهوانی، شهوت انگیز سایر معانی: وابسته به یا بیانگر شهوت و هرزگی، آژوناک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ال اس دی (ترکیب بلورین به فرمول c15h15n2con(c2h5)2 که در روانپزشکی کار برد دارد) [خودرو] Limited Slip Differential دیفرانسیل محدود کننده لغزندگی.به خصوص در پیچها و زمینهای لغزنده جلوی سر خور ...
هوس، درد نیمه سر، صداع شقیقه سایر معانی: (مهجور) رجوع شود به: migraine، (قدیمی) هوس، خیال
سودا، مالیخولیا، سودا زدگی، نژندی سایر معانی: اندوه، حزن، غم، دل مردگی، ماتم زدگی، اندوهگین، غمزده، محزون، دلمرده، اندوه انگیز، غم انگیز، حزن آور، تاسف انگیز، اسفناک، (مهجور) سودا، سیاه زردا ...
حالت، مزاج، حال، مشرب، وجه، خاطر، حوصله، قلق سایر معانی: وضع، حالت (فکری یا احساسی یا روحی)، خلق، خو، روحیه، دل و دماغ، ویر، (جمع) خشم، اعراض، تلون روحیات، (دستور زبان) وجه، سردماه [سینما] ح ...
ترشرو، کج خلق، عبوس، وسواسی سایر معانی: بدخلق، پژمرده دل، دلمرده، بدعنق، حزن انگیز، دلگیر
زشت، ناپسند، فحاش، موهن، کریه، مستهجن، شهوت انگیز، قبیح، زشت و وقیح، خارج ازاخلاق سایر معانی: (گفتار و رفتار) زشت، هرزه، وقیح
متناوب، غیر مداوم، خاموش و روشن، شل کن و سفت کن، بگیر و ول کن [ریاضیات] متناوب، نوبتی، قطع و وصل
پلیس گشتی، گشتی سایر معانی: (پلیس) مامور گشت، پاسبان محل [عمران و معماری] پلیس گشت
[سینما] رنگ اولیه - رنگ اصلی [برق و الکترونیک] رنگح اصلی رنگی که نمی توان آن را با ترکیب رنگهای اصلی دیگر ساخت قرمز، سبر و آبی، سه رنگ اصلی منتشر شونده از ماده فسفرسان لامپ تصویر رنگی، در تل ...
اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول سایر معانی: (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)
کفرامیزی، زشتی، بیحرمتی، پستی، وابستگی بچیزهای جسمانی