حباب، کف، الچروبه، چاق شدن، هایهای گریستن، با صدا گریستن، چربی اوردن سایر معانی: پیه نهنگ و دیگر پستانداران دریایی که از آن روغن ماهی به دست می آید، با زاری گفتن، زاریدن، های های گریستن (مثل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کف، حباب، چربی بالن وسایرپستانداران دریایی، چاق شدن، چربی آوردن، های های گریستن، باصدا گریستن
سخن تند و ناشمرده، ور زدن، دست و پا شکسته حرف زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن سایر معانی: به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن، زرزرکردن، جیغ و ویغ کردن
سخن نامفهوم سایر معانی: زبان (یا عبارت ) من درآوردی و نامفهوم
خلم، زکام، نزله، اب بینی، فین، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن سایر معانی: آب بینی جاری کردن، عن دماغ کسی پیدا بودن، رجوع شود به: sniffle، گریه و فن فن کردن، گریه ...
گریه، هق هق، بغض گریه، گریه کردن سایر معانی: هق هق گریه کردن، نفس نفس زدن و زاریدن، لابیدن، لابه کردن، صدای زاری مانند کردن، گریه کردن و به خواب رفتن، زاری کنان گفتن، بغ گریه، همراه با سکسک ...
زوزه کشیدن، جیغ کشیدن، با صدای بلند ناله و زاری کردن سایر معانی: نوفیدن، نالیدن، زوزه کشیدن مانند سگ یا گرگ، جیغ کشیدن مانند جغد
نم، گریستن، اشک ریختن، گریه کردن سایر معانی: پرژک، قطره های آب (روی چیزی جمع شدن)، (شیشه ی پنجره و غیره) عرق کردن، (زخم یا گیاه و غیره) آب پس دادن، لیچ افتادن، تراویدن، (با: for) سوگواری کرد ...
عزادار، عزادار، نالان، گریان سایر معانی: اشکبار، پر اشک، متمایل به گریه و زاری، تراونده، آب چکان، عرق ریز
لایهای از چربی که در زیر پوست نهنگها و دیگر پستانداران دریایی قرار دارد [اقیانوسشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان