مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف سایر معانی: (پزشکی) خوش خیم (مخالف: بدخیم malignant)، خوش طینت، بی آزار، طب خوش خیم [علوم دامی] نذاشتن تاثیرات مضر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، مساعد، مطلوب سایر معانی: موافق، دمساز، همدل، همسو، جور، سازگار، همباز، موافقت آمیز [آمار] مساعد
خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف سایر معانی: رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، ...
شوالیه وار، سلحشورانه، تهمتن وار، شهسوار مانند، جوانمردانه، سلحشوروار، شایان سلحشوری، وابسته به شوالیه هایاسلحشوران
مهربان، ملایم، خوش مزاج، معتدل سایر معانی: خفیف، کم، سبک، آرام، میانه گرای، سست [مهندسی گاز] ملایم، نرم، معتدل [نساجی] نرم - ملایم - لطیف [آب و خاک] ملایم، کم، معتدل ...