شروع کردن، اغاز کردن، اغاز نهادن، اغاز شدن، پرداختن سایر معانی: عضو یکی از انجمن های اخوت در آلمان، هلند و بلژیک در قرن سیزدهم میلادی، آغازیدن، آغاز کردن یا شدن، شروع کردن یا شدن، به وجود آم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] شروع فیلمبرداری
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا سایر معانی: شانس شخص تازه کار، خوشبختی اتفاقی، آغاز، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، اول به اهل بیت خودت احسان کن
ازل
از آغاز تا پایان، سرتاسر، از اول تا آخر، ازابتداتاانجام
دراغاز، درابتدا
اغاز و فرجام سایر معانی: اولین و آخرین حروف الفبای یونانی، آلفا و امگا (الف و یا)، تماما، سرتاسر
غیرحرفهای سایر معانی: (بیشتر در ورزش و هنر) غیر حرفه ای، ناپیشه کار، دوستار، آماتور، وابسته به دوستاران، منحصر به دوستاران، ناشی، تازه کار، بی تجربه، خامدست، ناشیانه، دوستدار هنر [فوتبال] آم ...
از نو، دوباره، از سر، بطرز نوین سایر معانی: بار دیگر
شاگرد، کاراموز، خلیفه، شاگردی کردن سایر معانی: نوآموز، تازه کار، به شاگردی پذیرفتن، (در گذشته - نجاری و بنایی و غیره) شاگردی که قانونا موظف بود در مقابل خوراک و آموزش برای استاد خود رایگان ک ...
تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدن سایر معانی: (عامیانه) سخت کوشیدن، جان کندن، 1- ناگهان آغاز کردن یا شدن، 2- ناگهان فرار کردن 3- (از جوش یا تاول و غیره) پوشیده شدن، گل زدن، فرار ناگهانی (از زندا ...