کوک موقتی، شلاق زدن، چرب کردن، نم زدن سایر معانی: (دوزندگی) کوک زدن، درشت و بطور موقت دوختن، بخیه ی درشت زدن، شلال کردن، کره ی آب کرده یا آب گوشت را روی گوشت در حال بریان شدن ریختن (تا آبدار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زخم زبان زدن، تازیانه زدن سایر معانی: سخت کتک زدن، له و لورده کردن، سخت نکوهش کردن، به باد انتقاد گرفتن (lambast هم می نویسند)، (عامیانه)، lambast تازیانه، شلاق
تنبیه کردن سایر معانی: سخت مورد باز خواست قرار دادن، باز خواست کردن (به ویژه اگر شدید و در حضور جمع باشد)، سخت انتقاد کردن، گوشمالی دادن، پادافراه کردن، شدیدا~ انتقاد کردن
عاج، رنگ عاج، دندان فیل، عاجی سایر معانی: (رنگ) عاجی، کرم، سپید مایل به زرد، از عاج، (جمع - عامیانه) هر چیز عاج سان: دندان، تاس (نرد)، (بیلیارد و غیره) توپ، گوی، پیلسته، دندان پیل، پیل دندان ...
(خودمانی) 1- حمله کردن و مکررا زدن، کتک زدن 2- زخم زبان زدن، سرزنش کردن
صدمه، خسارت، زیان، صدمه زدن، رنجه دادن، سبب خسارت شدن سایر معانی: (شدیدا) نکوهیدن، به باد انتقاد گرفتن، محکوم کردن، مردود شمردن، آسیب، صدمه زدن (به ویژه از راه سوزاندن)، آسیب رساندن ...
کوک، بخیه، بخیه جراحی، بخیه زدن سایر معانی: (کشبافی و پیراهن بافی و غیره) گره، سبک بخیه زنی، (به ویژه جامه) تکه، دوختن، کوک زدن، درد شدید و ناگهانی در کمر یا پهلو، قولنج پهلو، کمر درد، بافتن ...
ضربت، ضربت سخت، صدای ضربت، صدای اصطکاک، ضربت سخت زدن، صدای کتک زدن، تسهیم کردن، زدن، محکم زدن سایر معانی: ضربه ی تند و صدادار، سیلی، چک، صدای ضربه ی تند، دنگ، شترق، (با صدای بلند - محکم) زدن ...
سفیدی، خنگ، سفید سایر معانی: سپید، بیاض، سفید مایل به زرد، کهربایی، بی رنگ، رنگ رفته، رنگ پریده، نژاد سفید، سپید پوست، خوب، معصوم، پاک، (روی صفحه ی کاغذ) بخش خالی یا سفید، عاری از نوشته یا ع ...