(خوراک پزی) آلاسکای برشته (یک لایه کیک پوشیده از بستنی)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(خوراک پزی) آبگوشت لوبیای بوستون (مرکب از لوبیا قرمز و گوشت خوک و شیره و ادویه)
نیم پخته، نیم پز، نیم ساخته، ناتمام
خشت خام، خشت خشک شده زیر آفتاب، خشکانده در آفتاب، در آفتاب پخته، افتاب پخته، در افتاب خشک شده، حرارت افتاب دیده
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
دوستدار تفننی صنایع زیبا، ناشی، غیر حرفه سایر معانی: (کسی که از روی هوس و بطور سطحی دنبال علم یا هنری می رود) متفنن، عشقی، سرسری، هنردوست هوسی، علم جوی هوسی، دمدمی، بطور سرسری، بوالهوسانه، p ...
اخلاقا خشک، یابس، خشک، بی آب، خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن سایر معانی: بدون آب، بی اشک، بی سرشک، کم باران، دچار خشکسالی، کم آب، تشنه، آب نیاز، خشکیده، (گاو و گوسفند و غیره که شیر نمی دهند) ب ...
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد سایر معانی: بی شعور، دبنگ، ناهوشمند، گول، گولو، احمقانه، نابخردانه، با بی فکری، مسخره آمیز، مضحک، خنده آور، خجل، خجالتمند، شرمسار
مجنون، ماه زده، مجنون، دیوانه سایر معانی: دیوانه وار، جنون آمیز، چل، احمق، سفیه، بی عقل، خل، خل وضع، وابسته به یا برای دیوانگان، احمقانه
احمق، ابله، بی شعور، ساده لوح
بی هسته، هسته درآورده، بی تکژ، بی دانه، سیاه مست، در عالم هپروت