دیواسا، دیوی، شیطانی، دیوانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
سخت، بینهایت، چنانکه امیدی برای ان باقی نباشد
حرف زشت، حرف رکیک، ناپسند، دژ سخن
تند، بی ادب، بی نزاکت، بی ادبانه سایر معانی: ناراد، نارادانه
رنجاننده، برخورنده، بداینده
موهن سایر معانی: گستاخ، بی ادب، بی احترام، بی اعتنا، توهین امیز
مخالفت، عدم توافق، اختلاف رای، عدم تشابه سایر معانی: اختلاف عقیده، دگراندیشی، خلاف اندیشی، عدم توافق (عقیدتی)
(عامیانه) داروی مسکن، آرام بخش، داروی خواب آور، دلسرد کننده
معاف شدنی، قابل بخشش و معافیت، بخشیدنی سایر معانی: توجیه پذیر، بخشودنی، قابل بخشش، اغماض پذیر، قابل گذشت، موجه، پوزش پذیر، معذور داشتنی
نمونه و سرمشق، شایان تقلید سایر معانی: (به ویژه رفتار و صفات فردی) نمونه، سرمشق، هشدار دهنده، عبرت انگیز، پند آموز، مسطوره ای، (به عنوان) نمونه از چیزی، نمونه ای، برای مثال، نمایشگر، ستوده ...
عداوت، عداوت کردن سایر معانی: (دشمنی سخت و دراز مدت به ویژه میان دو خانواده یا طایفه) دشمنی دیرین، خصومت خانوادگی، عداوت ریشه دار، دشمنی کردن (به طور شدید و دراز مدت)، خصومت ورزیدن، زمینی که ...