بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایستهترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی، سبقت گرفتن، برتری جستن سایر معانی: بهینه، به بهترین وجه (حالت عال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صورت حساب، سند، نوک، اسکناس، منقار، لایحه، قبض، لایحه قانونی، برات، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن سایر معانی: مخفف اسم خاص: william، قلم به قلم حساب کردن، بیجک ...
ولگرد، بددهنی کردن سایر معانی: آدم بددهن، رذل، لات، ارقه، ناکس، بدذات، (در اصل) دون ترین نوکران خانه که کارشان توجه از دیگ ها و ظروف سیاه بود، هرزه، بداخلاق، بددهن، ادم هرزه، فحاشی کردن به ...
کینه و عداوت خانوادگی، دشمنی دیرین سایر معانی: کینه وعداوت خانوادگی، دشمنی دیرین
[حسابداری] نقض قرارداد [حقوق] نقض قرارداد
بد خلق، چموش، بد اخم سایر معانی: کج خلق، دعوایی، زود خشم، تندخو، گهگیر، ناتو، بد قلق
فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی سایر معانی: پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرم ...
اذیت کردن، موسیر اسپانیا، اذیت کردن، تعقیب کردن سایر معانی: chive : تعقیب کردن
خوار، پست، محقر، قابل تحقیر سایر معانی: درخور خواری، نکوهیدنی
خطر ناک، خطیر، خوفناک سایر معانی: سیجناک، پر مخاطره [فوتبال] خطرناک- پرخطر
خوار کردن، بد نام کردن سایر معانی: (قدیمی) بدنام کردن، آبروی کسی را بردن
زیان اور، اسیب رسان سایر معانی: زیان اور، اسیب رسان