معنی

صورت حساب، سند، نوک، اسکناس، منقار، لایحه، قبض، لایحه قانونی، برات، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن
سایر معانی: مخفف اسم خاص: william، قلم به قلم حساب کردن، بیجک، صورت هزینه، پوستر، (عکس یا آگهی) دیوارکوب، برآویز، حواله ی کتبی، حواله ی بانکی، سفته، (امریکا) اسکناس، آگهی کردن یا دادن، (با پوستر یا آویز) اعلان کردن، (هنرپیشه ای را برای شرکت در نمایش) استخدام کردن، برنامه، فهرست خوراک، برنامه ی چاپ شده ی نمایش و غیره، صورت محمولات کشتی، (برای حمل در کشتی) رزرو کردن، تابلو یا برآویز که برنامه ی نمایش سیرک را اعلان کند، (امریکا - عامیانه) صددلار، اسکناس صددلاری، (حقوق) ادعانامه، دادخواست، گواهی، (پرندگان) منقار، نوک (معمولا نوک بزرگ)، نوک خود را به نوک دیگری زدن، نوکمالی کردن، دهان یا دهانه ی منقار مانند، تیزی یا پیکان نوک لنگرکشتی، سرلنگر، نوک یا زنگوله ی سرکلاه، نقاب یا سایبان کلاه، (سلاح قرون وسطایی دارای یک دسته ی بلند و نوکی متشکل از دو سر: یک تیغه ی قلاب شکل و یک نوک پیکان مانند) نیزه ی دوسر (billhook هم می گویند)، نوک بنوک هم زدن چون کبوتران
[حسابداری] صورتحساب کردن
[زمین شناسی] دماغه بلند و باریک یک دماغه یا کوهپایه طویل و باریک یا یک شبه جزیره کوچک که شبیه نوک یا انتهای در یک آبشکن بیرون زده و برجسته می باشد. مثلاً سنگپوز پورتلند در دورست انگلستان.
[حقوق] صورتحساب (دادن)، برات، لایحه قانونی، دادخواست، اسکناس
[نساجی] سند اعتباری
[ریاضیات] برات، سیاهه، پیشنهاد، سیاهه ی کالا، طرح قانونی، صورتحساب

دیکشنری

لایحه
اسم
billلایحه
bill, receipt, prehensionقبض
bill, bill, money, banknote, paper money, paper currencyاسکناس
bill, invoice, account, facture, tabصورت حساب
billلایحه قانونی
draft, bill, check, chequeبرات
beak, bill, pecker, neb, rostrum, gougeمنقار
tip, top, point, apex, head, billنوک
document, instrument, deed, evidence, title deed, billسند
command, decree, order, steering wheel, edict, billفرمان
inventory, list, invoice, billسیاهه
billنوعی شمشیر پهن
فعل
billنوک بنوک هم زدن
billصورتحساب دادن

ترجمه آنلاین

صورت حساب

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.