پس افت، کار نا تمام یا انباشته، جمع شدن، انبار شدن سایر معانی: (سفارشات و کارها و غیره) انجام نشده، پس افت شده، تراکم (سفارشات یا کارها)، (بخاری هیزم سوز) کنده ی بزرگ در عقب آتش، چیز انبار ش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ذخیره، احتکار، اندوخته، گنج، احتکار کردن، ذخیره کردن، انباشتن سایر معانی: توده کردن، اندوختن، کپه کردن، تلمبار کردن، بنداری کردن، گردآوری، پس افکنده، مال احتکار شده، جنس احتکاری، کالای بندار ...
سیاهه، صورت کالا، فهرست، فهرست موجودی، فهرست اموال، دفتر دارایی سایر معانی: (بازرگانی و سوداگری) فهرست موجودی، سیاهه ی اموال، موجودی انبار، موجودی کالا (به ویژه فهرست اموال که هر ساله تهیه م ...
ذخیره، مخزن، اب انبار، مخزن اب سایر معانی: گنجینه، اندوخته، پسگذاشت، پسداشت، (زیست شناسی) اندوختگاه، آب انبار، آبداشتگاه، منبع آب، دریاچه ی پشت سد، آبگاه، موژ، آبگیر، شمر، انبار، داشتگاه، (د ...
پنهانگاه، ذخیره کردن، انباشتن، انبار کردن سایر معانی: (در محل مخفی) برای روز مبادا ذخیره کردن، پنهان کردن، قایم کردن، اندوختن، هر چیز نهفته شده، نهانگاه، محل پنهان کردن، مخفیگاه، انبار، گنجی ...
ذخیره، انبار، مقدار زیاد، دکان، مخزن، فروشگاه، اندوخته، مغازه، اندوختن، ذخیره کردن، انبار کردن سایر معانی: انباشتن، انباردن، (از چیزی) پرکردن یا شدن، (در انبار) به امانت سپردن، با گاژ کردن، ...