inventory
معنی
سیاهه، صورت کالا، فهرست، فهرست موجودی، فهرست اموال، دفتر دارایی
سایر معانی: (بازرگانی و سوداگری) فهرست موجودی، سیاهه ی اموال، موجودی انبار، موجودی کالا (به ویژه فهرست اموال که هر ساله تهیه می شود)، کالاهای موجود (در فروشگاه یا انبار و غیره)، فهرست (به ویژه فهرست پر جزئیات و دقیق)، فهرست سازی، فهرست کردن، سیاهه کردن، صورت برداشتن از، در دفتر موجودی نوشتن
[حسابداری] موجودی کالا
[صنعت] موجودی، دارایی
[حقوق] صورت برداری کردن، سیاهه برداری کردن، موجودی، سیاهه
[ریاضیات] موجودی کالا، موجودی، انبار داری، کنترل موجودی، دفتر دارایی، دفتر موجودی، موجودی انبار، سیاهه، صورت اموال
[آمار] (فهرست) موجودی کالا
سایر معانی: (بازرگانی و سوداگری) فهرست موجودی، سیاهه ی اموال، موجودی انبار، موجودی کالا (به ویژه فهرست اموال که هر ساله تهیه می شود)، کالاهای موجود (در فروشگاه یا انبار و غیره)، فهرست (به ویژه فهرست پر جزئیات و دقیق)، فهرست سازی، فهرست کردن، سیاهه کردن، صورت برداشتن از، در دفتر موجودی نوشتن
[حسابداری] موجودی کالا
[صنعت] موجودی، دارایی
[حقوق] صورت برداری کردن، سیاهه برداری کردن، موجودی، سیاهه
[ریاضیات] موجودی کالا، موجودی، انبار داری، کنترل موجودی، دفتر دارایی، دفتر موجودی، موجودی انبار، سیاهه، صورت اموال
[آمار] (فهرست) موجودی کالا
دیکشنری
فهرست
اسم
list, roster, catalog, inventory, index, tableفهرست
inventoryفهرست موجودی
inventory, list, invoice, billسیاهه
inventoryفهرست اموال
inventoryدفتر دارایی
inventory, bill of goodsصورت کالا
ترجمه آنلاین
موجودی