بار، حضار، مستمعین، ملاقات رسمی، شنودگان سایر معانی: گردآمدگان، پیام گیران، (رادیو و غیره) شنوندگان، (فیلم و نمایش و غیره) تماشاگران، تماشاچیان، بینندگان، (کتاب و روزنامه و غیره) خوانندگان، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دور شنوی (قدرت کسانی که ادعا می کنند می توانند حرف دیگران را از فواصل بسیار بعید هم بشنوند و بازگوکنند)، غیب شنوی
ارباب رجوع، مشتریان، پیروان، موکلین سایر معانی: کاردهان، مراجعین، مخدومان، زاورگیران (clientage هم می گویند) [حقوق] ارباب رجوع [ریاضیات] مشتریان، ارباب رجوع
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست، متلاقی سایر معانی: دیدار، گردهمایی، مجلس، (محل) تلاقی، (محل) برخورد، برخوردگاه، هم دیدارگ ...