معنی

برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست، متلاقی
سایر معانی: دیدار، گردهمایی، مجلس، (محل) تلاقی، (محل) برخورد، برخوردگاه، هم دیدارگاه، (کلیسای مورمون و کوایکر و غیره) گردهمایی نیایشی، محل گردهمایی، یک سلسله مسابقات اسب دوانی یا سگ دوانی (که طی چند روز در محل واحدی برگزار می شود)
[عمران و معماری] برخورد
[فوتبال] ملاقات کردن
[ریاضیات] جلسه، نشست، ملاقات، مجمع، جلسه، انجمن

دیکشنری

ملاقات
اسم
session, meeting, meet, sitting, seanceجلسه
meeting, session, meet, sitting, subsidence, seanceنشست
meeting, encounter, dateملاقات
meeting, convention, society, club, conventمجمع
collision, encounter, conflict, clash, incidence, meetingبرخورد
congregation, crowd, meeting, posse, streamجماعت
community, commonwealth, society, assembly, meeting, unionاجتماع
confluence, meeting, conflux, anastomosisتلاقی
association, community, society, assembly, council, meetingانجمن
meeting, linkupمیتینگ
gathering, meetingجماعت همراهان
consensus, meetingاجماع
congress, convention, meetingهم ایش
صفت
adjoining, conterminous, meetingمتلاقی

ترجمه آنلاین

جلسه

مترادف

جمله‌های نمونه

Don't forget to set your alarm clock; you have an early meeting tomorrow.

فراموش نکنید ساعت هشدار خود را تنظیم کنید؛ فردا جلسه‌ای زودهنگام دارید.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.