سرپرست، همراه، ملازم، وابسته سایر معانی: پرستار، تیمارگر، رسیدگی کننده، مربوطه، همایند، ملتزم، متصدی، حاضر، در جلسه، مواظب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با مراقب سایر معانی: با مراقب
پست روزکاروَر [مهندسی برق] پست برقی که در طول ساعات معمول کاری و در صورت لزوم در غیر ساعات معمول بهوسیلۀ نیروی انسانی کار میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
حاضر (در جلسه یا مهمانی و غیره)
خدمات هدایت خط مشغول به کاروَر مرکز [مهندسی مخابرات] خدماتی که در صورت مشغول بودن خط مشترک خدمات خاص مرکز تلفن همۀ تماسهای ورودی به آن را بهطور خودکار به کاروَر مرکز هدایت می&zwn ...
خدمات کاروَری متمرکز [مهندسی مخابرات] امکانی در مرکز تلفن داخلی که به سازمان بهرهبردار مرکز امکان میدهد تمام تماسهای دریافتی از چند مرکز تلفن داخلی را به بخش پاسخدهی ...
(در هواپیمای مسافربری) مهماندار
توجه کردن، عطف کردن سایر معانی: مورد توجه قرار دادن، عطف کردن به، اشاره کردن به، (بیشتر در انگلیس) مخفف: advertisement، مخفف تجارتی کلمه ءadvertisement
تنها، یکتا، فقط، صرفا، یکتنه سایر معانی: تک، به تنهایی، دست تنها، بی مانند، یکه، محضا
فرعی، تابع، کمک، کمکی، مربوط به کلفت سایر معانی: (گیاه شناسی) دولبه (مانند ساقه ی مسطح برخی علف ها) (ancipitous هم می گویند)، دستیار، معین، (اغلب با to) تابع، وابسته، مستخدم بومی [حقوق] تبعی ...
کمک، دستیار، یاور، معین، بردست، معاون، نایب، ترقی دهنده، رهبریار، حاضر سایر معانی: معاون، دستیار، یاور، کمک، نایب [فوتبال] معاون [بهداشت] آسیستان [نساجی] ماده کمکی - ماده تعاونی ...
منتظر شدن، در کمین نشستن، انتظار داشتن، منتظر بودن سایر معانی: صبر کردن، انتظار کشیدن، چشم به راه بودن، ملازم کسی بودن، در کمین کسی نشستن