درونانطباق [روانشناسی] در نظریۀ تحول شناختی پیاژه، فرایند انضمام اطلاعات در ساختارهای ازپیشموجودِ شناختی، بدون تعدیل آن ساختارها ...
واژههای مصوب فرهنگستان
همگونی ناقص [زبانشناسی] ← همگونی جزئی
هضم، گوارش سایر معانی: (توانایی هضم خوراک) هاضمه، گوارد، فهم، درک، دریابی، (مجازی)در آشامی [علوم دامی] هضم، گوارش . [عمران و معماری] هضم [صنایع غذایی] هضم : هیدرولیز عذا در دستگاه گوارش و تب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یک پارچگی، انضمام، ائتلاف، اختلاط، اتحاد عناصر مختلف اجتماع سایر معانی: کامل سازی، تکمیل، هماگنی، یکپارچه سازی، همبسته سازی، تلفیق، یکی سازی، ادغام، الحاق، ترکیب، اتحاد، هامیدگی، همبندی، همب ...
ترکیب، مخلوط، امیزش، مخلوطی، امیزه، اختلاط، معجون، اشوره سایر معانی: آمیزه، آمیغ، آشورده، آمیختگی، اختلاط و آشوردگی، آمیزش، امتزاج، (نخ یا پارچه که از الیاف گوناگون ساخته شده است) نخ آمیخته، ...
اشنایی، راهنمایی، جهت، گرایش، اشناسازی، جهت یابی، توجه بسوی خاور سایر معانی: سو، سمت، سوگیری، سویابی، جهت گیری، خوگیری، سازگاری، همسازی، آشنایی، وضعیت سنجی، تشخیص موقعیت، درک محیط، حفظ توازن ...
در نظریۀ تحول شناختی پیاژه، فرایند انضمام اطلاعات در ساختارهای ازپیشموجودِ شناختی، بدون تعدیل آن ساختارها [روانشناسی]
فرایندی که ازطریق آن مشخصه یا مشخصههای یک واحد آوایی برای مطابقت با مشخصه یا مشخصههای واحد آوایی دیگرِ پیش یا پس از آن تغییر میکند|||متـ . همگونشدگی [زبانشناسی] ...
← همگونی جزئی [زبانشناسی]
همگون شدن مشخصه یا مشخصههای یک واحد آوایی با مشخصه یا مشخصههای واحد آوایی پیش از آن [زبانشناسی]
همگون شدن تمام مشخصههای یک واحد آوایی با مشخصههای واحد آوایی دیگر|||متـ . همگونی کامل complete assimilation [زبانشناسی]