orientation
/ˌɔːrienˈteɪʃn̩/

معنی

اشنایی، راهنمایی، جهت، گرایش، اشناسازی، جهت یابی، توجه بسوی خاور
سایر معانی: سو، سمت، سوگیری، سویابی، جهت گیری، خوگیری، سازگاری، همسازی، آشنایی، وضعیت سنجی، تشخیص موقعیت، درک محیط، حفظ توازن
[شیمی] جهتگیری، جهت یابی، جهت، سوی
[عمران و معماری] توجیه - جهتیابی - آرایش
[کامپیوتر] موقعیت، تمایل .
[برق و الکترونیک] جهت یابی، تعیین موقعیت - جهت 1. رابطه بین جهتهای طول ؛ عرض و ضخامت صفحه کوارتز و محورهای عمود بر هم بلور مادر 2. موقعیت فیزیکی آنتن جهت دار یا قطعه دیگری که دارای مشخصه های جهت دار است.
[زمین شناسی] انحراف چرخشی، سوگیری، جهت گیری، توجیه - - در نقشه برداری: جهت گیری، تعیین یک راستا یا جهت معین در فضا؛ تعیین جهت صحیح با استفاده از قطب نما، همچنین در جهت یا موقعیت صحیح بودن. - - در عکاسی: جهت چرخش یک عکس هوایی نسبت به نقشه یا ناظر. بهترین چرخش برای یک عکس تحقیقاتی، حالتی است که سایه ها به سمت ناظر قرار می گیرند. - - در بلورشناسی: در تشریح فرم و تقارن بلورین، این واژه برای حالتی از قرارگیری یک بلور که در آن محورهای بلورشناسی بلور مزبور در موقعیت طبیعی و مناسب خود قرار دارند، بکار می رود. -
[نساجی] جهت گیری - آرایش یافتگی ( نظم ماکرومولکواها نسبت به محورلیف) - آرایش یابی
[ریاضیات] جهت
[پلیمر] جهت یابی، جهت گیری
[روانپزشکی] موقعیت یابی
[آب و خاک] زاویه قرارگیری

دیکشنری

گرایش
اسم
direction, orientation, sense, aim, sake, pointجهت
trend, tendency, orientation, propensity, attitude, tropismگرایش
orientationجهت یابی
orientationتوجه بسوی خاور
introduction, orientationاشناسازی
familiarity, acquaintance, orientation, friendshipاشنایی
guidance, instruction, orientation, leadership, admonition, steerageراهنمایی

ترجمه آنلاین

جهت گیری

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.