[حقوق] مأمور تشخیص مالیات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازرس، مفتش سایر معانی: بازبین، کارپژوه، (افسر پلیس) معاون کلانتر [عمران و معماری] بازبین - بازرس - نگهبان [مهندسی گاز] بازرس [حقوق] بازرس، مفتش
قاضی، کارشناس، دادرس، محاکمه کردن، حکم دادن، تشخیص دادن، داوری کردن، قضاوت کردن سایر معانی: قاضی (از پهلوی: کادیک)، دادور، (مسابقات یا اختلافات و غیره) داور، خبره، ـ شناس، دارای نظر صائب در، ...
داوری، حکمیت، داور مسابقات، سرحکم، داوری کردن سایر معانی: حکم، میانجی، (ورزش - به ویژه بیس بال) داور (به داور فوتبال می گویند: referee)، سرحکم hakam، سرداور [حقوق] سرداور، داور در اختلافات ک ...