صعودی، بالا رونده، فراز جو، فراز گرای سایر معانی: ascendent : فراز جو، نج، سمت الراس، نوک [ریاضیات] صعودی، بالارو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جد، نیا سایر معانی: نیا (جمع: نیاکان)، جد (جمع: اجداد)، تبار، (جانورشناسی - گیاه شناسی) پیشگونه، پیش کسوت، پیشگام، (جمع) پیشینیان، اجداد [ریاضیات] نیا، نیایی، جد، پدربزرگ
برتر، بزرگتر، برترین، حاکم عالیمقام سایر معانی: ارشد، سرآمد، ارجمند (ترین)، والاترین، سرکرده، سر -، فرازین، مهمترین، مهندین، فائق [نساجی] لیف مصنوعی پارامونت ( ویسکوز شفاف ) [ریاضیات] برتر، ...
بسیار توانا، داراى قدرت کامل، نیرومندتر از دیگران، غالب [علوم دامی] توانایی یکی از والدین در ایجاد خصوصیات خودش در فرزندش می باشد به طوری که فرزندان بیش از حد معمول شبیه او یا شبیه یکدیگر می ...
طرفدار، فرمانروا، سایس، پادشاه، سلطان، شهریار، با اقتدار، دارای قدرت عالیه سایر معانی: برتر، ابر، عالی، عالیترین، بالاترین، عالی مقام، ابر قدرت، قدر قدرت، شاه، خسرو، خدیو، تاجدار، مستقل، خود ...