مشتاق، ارزومند، طالب سایر معانی: ارزومند، مشتاق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتاق، پر هوس، حریص، ترد و شکننده، پر از اشتیاق، پر اشتیاق سایر معانی: شایق، خواهان، خواستار، راغب، بی قرار، چشم انتظار، بی تاب، (قدیمی) تندوتیز، رجوع شود به: eagre، ذیعلاقه [عمران و معماری] ...
بد اخلاق، مشتاق، بی تاب، بی حوصله، بی صبر، نا شکیبا سایر معانی: ناشکیب، عجول، نابردبار، بی طاقت، بی تحمل، بیقرار
تند، حاد، تیز، حساس، زیرک، مشتاق، با هوش، مایل، قوی، شدید، خاطرخواه، تیز کردن، شدید کردن، شدید بودن، نوحه سرایی کردن سایر معانی: برنده، برا، بران، سخت، تند و تیز، (دیدن و شنیدن و اندیشیدن) ت ...
مواظب، نگران، مشتاق، ارزومند، دلواپس، مایل سایر معانی: علاقمند به، در فکر، مضطرب، خواهان