زمینی سایر معانی: وابسته به زمین و مالکیت آن، ملکی، ارضی، کشاورزی، وابسته به کشاورزان و کشاورزی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روستایی، روستا صفت سایر معانی: (رفتار و ریخت) دهاتی، کشاورز مانند، کشاورزی
وابسته به شبانان و زندگی آنها، شبانی، چوپانی، وابسته به ادبیات شبانی، وابسته به کشیش، کشیشی، ساده و روستایی، ساده و طبیعی، طبیعی و دلنواز، بی پیرایه و خوشایند، نامه یا اعلامیه ی رسمی (از سوی ...
وحشی، خود رو، سبع، طوفانی، غیر اهلی، رام نشده، جنگلی، شیفته و دیوانه سایر معانی: نارام، دد، توسن، ارامک، تولی، تور، نارام زی، ناپرورده، (سرزمین یا زمین و غیره) غیر کشاورزی، کشتکاری نشده، دست ...