بمهربانی، بامحبت، درپایان نامه دوستدارشما
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برادرانه، از روی مهربانی، از روی دوستی سایر معانی: برادر وار، مهربان و صمیمی
یار، محکوم، صمیمی، خوش مشرب سایر معانی: دوست مانند، گرم، گرم گیر
فداکار، فدایی، جانسپار سایر معانی: وفادار، صدیق، صادق، پاکباز، جان فشان، از خود گذشته، جانباز، وقف شده، کنارگذارده شده، اختصاصی، علاقمند
(نابخردانه یا زیاده از حد) دوستدار، شیدا، واله، زیادمایل، شیفته ازروی نادانی، خرف، فرسوده
پدروار، پدرانه
پدرانه، پدری، مهربان، مهربانانه، پدروار
فوران گر، فورانی، احساساتی
عاشق، صمیمی، خاطرخواه، دوستدار، با محبت، محبت امیز سایر معانی: عاشقانه، مهربانانه، مهر آمیز، بامهر، فداکار، محبوب
دوستدارانه، از روی محبت
مادری، مادرانه، مادروار، امی، از مادری، وابسته به زایمان سایر معانی: وابسته به یا ویژه ی مادر، از طرف مادر (در برابر: از طرف پدر paternal) [بهداشت] مادری
دارای ویژگی های مادر: مهربان، زاینده، فروردگر، مادرانه، وابسته به مادر، مادروار