[عمران و معماری] چراغ راهنمایی القایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سامانۀ حملونقل تقاضامدار [حملونقل درونشهری - جادهای] سامانۀ حملونقلی که در آن وسایل نقلیه مسافران را براساس توافق آنان در مسیری خاص جابهجا میکنند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
زمانبندی نیمههوشمند [حملونقل درونشهری - جادهای] در چراغ راهنمایی، تنظیم رایانهای برنامۀ حرکت وسایل نقلیه در مسیر اصلی یک تقاطع ازطریق شمارش رایانهای ...
[عمران و معماری] دستگاه کنترل القایی چراغ راهنما
فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن سایر معانی: به کار انداختن، کنانیدن، (برای عملیات نظامی) مجهز و آماده کردن، (ماشه ی جنگ افزار) چکانیدن، (مین و نارن ...
بسیج کردن، تجهیز کردن، متحرک کردن سایر معانی: جنبا کردن، سیار کردن، به حرکت درآوردن، بسیجیدن، آماده کردن، (لشکر) انگیختن [حقوق] بسیج کردن، آماده کردن، راه انداختن
تحریک کردن، انگیختن، تهییج کردن سایر معانی: انگیزاندن، برانگیختن، تشویق و ترغیب کردن، انگیزه ی چیزی بودن [ریاضیات] انگیختن، برانگیختن
ترغیب کردن، وادار کردن، بران داشتن سایر معانی: متقاعد کردن، مجاب کردن، (به زور استدلال) واداشتن، معتقد کردن، قبولاندن، تلقین کردن، پذیراندن، بر آن داشتن
بردن، سوق دادن، حرکت دادن، بجلو راندن، پیش راندن سایر معانی: (مثلا با پروانه ی هواپیما) پیش راندن، راندن
جان دادن به، روح بخشیدن، زنده شدن، تسریع شدن، تخمیر کردن، زنده کردن سایر معانی: زنده کردن یا شدن، جان تازه بخشیدن، احیا کردن یا شدن، به رواگ (رواج) در آوردن، برانگیختن، انگیزاندن، تحریک کردن ...
در چراغ راهنمایی، تنظیم رایانهای برنامۀ حرکت وسایل نقلیه در مسیر اصلی یک تقاطع ازطریق شمارش رایانهای حجم شدآمد در آن مسیر [حملونقل درونشهری - جادهای] ...