معنی

ترغیب کردن، وادار کردن، بران داشتن
سایر معانی: متقاعد کردن، مجاب کردن، (به زور استدلال) واداشتن، معتقد کردن، قبولاندن، تلقین کردن، پذیراندن، بر آن داشتن

دیکشنری

متقاعد کردن
فعل
induce, persuade, compel, impel, enforce, obligeوادار کردن
persuade, encourage, cheer, harp, influence, putترغیب کردن
lead, persuadeبران داشتن

ترجمه آنلاین

متقاعد کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.