persuade
معنی
ترغیب کردن، وادار کردن، بران داشتن
سایر معانی: متقاعد کردن، مجاب کردن، (به زور استدلال) واداشتن، معتقد کردن، قبولاندن، تلقین کردن، پذیراندن، بر آن داشتن
سایر معانی: متقاعد کردن، مجاب کردن، (به زور استدلال) واداشتن، معتقد کردن، قبولاندن، تلقین کردن، پذیراندن، بر آن داشتن
دیکشنری
متقاعد کردن
فعل
induce, persuade, compel, impel, enforce, obligeوادار کردن
persuade, encourage, cheer, harp, influence, putترغیب کردن
lead, persuadeبران داشتن
ترجمه آنلاین
متقاعد کردن
مترادف
actuate ، advise ، affect ، allure ، argue into ، assure ، blandish ، brainwash ، bring around ، bring to senses ، cajole ، coax ، convert ، counsel ، draw ، enlist ، entice ، exhort ، gain confidence of ، get ، impel ، impress ، incite ، incline ، induce ، influence ، inveigle ، lead ، lead to believe ، lead to do ، move ، prevail upon ، prompt ، propagandize ، proselyte ، proselytize ، reason ، satisfy ، seduce ، sell ، stroke ، sway ، talk into ، touch ، turn on to ، urge ، wear down ، wheedle ، win argument ، win over ، woo ، work over