معنی

بسیج کردن، تجهیز کردن، متحرک کردن
سایر معانی: جنبا کردن، سیار کردن، به حرکت درآوردن، بسیجیدن، آماده کردن، (لشکر) انگیختن
[حقوق] بسیج کردن، آماده کردن، راه انداختن

دیکشنری

بسیج کردن
فعل
mobilizeبسیج کردن
mobilize, outfit, plenishتجهیز کردن
mobilizeمتحرک کردن