عجیب و غریب، غیرزمینی سایر معانی: ناوابسته به کره ی زمین، فوق طبیعی، ماوراالطبیعه، اسرار آمیز، سری، شبح گونه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناراحتی، پریشان حالی
تحصیل نکرده، آموزش ندیده، بیسواد
بی مصرف، بی کار، بکار بیفتاده سایر معانی: عاطل
[ریاضیات] مستمری بیکاری، اعانه ی بیکاری، غرامت بیکاری
صریح، روشن، غیر مبهم، بدون ابهام، اشتباه نشدنی سایر معانی: خالی از ابهام
بی تردید، اشتباه نشدنی، غیر قابل لغزش، خطا ناپذیر سایر معانی: بی اشتباه، بی لغزش
[نساجی] نایکنواختی رنگ
بی حادثه، بدون رویداد مهم سایر معانی: عاری از رویدادهای مهم، عادی، یکنواخت، بی رویداد
پایدار، با وفا، تمام نشدنی سایر معانی: استوار، بی دریغ، راسخ، قابل اتکا، قابل اعتماد، کم نیامدنی
نا درست، نامساعد، نا هموار، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف سایر معانی: ناروا، نادرستانه، نامساعد درموردباد
بیگانه، نا شناس، نا شناخت، ناشناخته، نااشنا سایر معانی: ناآشنا، غریبه، نابلد، عجیب، نااشنایی