unemployed
/ˌənemˌplɔɪd/

معنی

بی مصرف، بی کار، بکار بیفتاده
سایر معانی: عاطل

دیکشنری

بیکار
صفت
unemployed, idle, workless, briefless, vacantبی کار
useless, sodden, bootless, otiose, unemployedبی مصرف
unemployedبکار بیفتاده

ترجمه آنلاین

بیکار

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.