فرار کردن، گریختن، پا بفرار گذاردن، باعجله رفتن سایر معانی: (عامیانه)، فلنگ را بستن، جیم شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دسته، کلاف، کلاف نخ یا پشم، هر چیزی شبیه کلاف پیچیدن سایر معانی: (نخ) کلاف، گلوله، دسته ی پرندگان وحشی، کلاف ن یا پشم [نساجی] کلاف - دسته - بسته آزاد - کلاف نخ ابریشم یا پشم یا پنبه ...
کرجی پارویی کوچک، قایق سریعالسیر، قایق رانی کردن سایر معانی: قایق، زورق
سررشته، سامان، مهارت، تردستی، استادی، هنرمندی، زبر دستی، عرضه، ورزیدگی، کاردانی، چیره دستی سایر معانی: صنعتگری، توانایی، قدرت، (مهجور) دانش، فهم، درایت، (قدیمی) اهمیت داشتن، به درد خوردن، مه ...
کم، نحیف، غیر کافی، کم دادن، مضایقه کردن سایر معانی: بخیل بودن، خسیس بازی درآوردن، خست کردن، فروگذار کردن، کم خرج کردن، (عامیانه)، رجوع شود به: scanty، با بی دقتی انجام دادن، بدانجام دادن، خ ...
خسیس، جوکی، ادم دندان گرد، ادم ممسک سایر معانی: چشم تنگ
ترسو، چموش، تغییر پذیر، لاسی، اهل حال، رم کننده سایر معانی: رموک، رمنده، بی وفا
گروه، دسته، ادم بی بند و بار، دزدکی حرکت کردن، از زیر مسئولیت فرار کردن سایر معانی: کمین کردن، مخفیانه اقدام کردن، پاورچین رفتن، (انگلیس) از زیر کار در رفتن، تن به کار ندادن، خود را به مریضی ...
اب و هوا، فلک، آسمان، سپهر، توپ هوایی زدن، در مقام منیعی قرار دادن، زیاد بالا بردن سایر معانی: گردون، عرش، آب و هوا، به هوا افکندن، هوا کردن، انداختن، (عکس یا نقاشی و غیره) از دیوار آویختن ( ...
موشک هوایی، ازدیاد سریع قیمت و غیره، موشک وار رفتن، بسرعت بالا رفتن، مثل موشک بهوا پرتاب کردن سایر معانی: (به سرعت) بالارفتن، اوج گرفتن، سر به فلک کشیدن، (ترقه ای که موشک وار به هوا می رود و ...
ضربت سنگین، بهم کوفتن، در را با شدت بهم زدن سایر معانی: (محکم و با صدا) بستن، محکم زدن، محکم پراندن، محکم قرار دادن، (شدیدا) مورد مواخذه قراردادن، سرزنش کردن، مورد انتقاد قراردادن، (محکم و م ...
گیج، از خود بی خود، سرمست، بی مهابا سایر معانی: گیج در اثر مشت خوردن، (خودمانی)، (در اثر ضربه به سر) گیج، مات