گیج، مبهم، مه دار، نا معلوم سایر معانی: مه آلود، گرفته، غبارآلود، (کمی) دودآلود (از fog روشن تر و خفیف تر است)، نامشخص، ناروشن، مه گرفته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سینه سوزی، غم، اندوه، سار، غصه، درد قلب سایر معانی: درد و الم، عذاب روحی، درددل، دردقلب، مج، غم، غصه، اندوه، سینه سوزی [بهداشت] غصه - درد قلب - سینه سوزی
پیشرو، جارچی، منادی، خبر رسان، قاصد، جلو دار، از امدن یا وقوع چیزی خبر دادن، اعلام کردن، راهنمایی کردن سایر معانی: پیک، چاوش، فرستاده، این واژه در عنوان برخی روزنامه ها به کار می رود، (مجازی ...
احمق، دهاتی جاهل، نفهم سایر معانی: دهاتی، جوزعلی، نقل علی، دهاتی وار، دهاتی مانند، زمخت، نافرهیخته
1- همه جا 2- فراز و نشیب، پستی و بلندی
عالم ودانشمند، دارای ابرو و پیشانی بلند، روشن فکر، دارای سعه نظر سایر معانی: اهل فضل و هنر، اندیشمند، دارای طبع بلند و سلیقه ی خوب، (از نظر علمی و غیره) در سطح بالا، (عامیانه)
راهزن و سارق جاده، دزد سرگردنه سایر معانی: دزد سر گردنه (به ویژه سوار بر اسب)، راهزن
ادم جنگلی سایر معانی: وابسته به دهات کوهستانی جنوب، (امریکا - عامیانه - معمولا تحقیر آمیز)، دهاتی اهل کوهستان های جنوب، روستایی، جوزعلی، ادم جنگلی غالبا از روی تحقیر
عقبی، پسین، واقع در عقب، مانع شدن، منع کردن، بتاخیر انداختن، پاگیرشدن، بازمانده کردن سایر معانی: بازداری کردن، جلوگیری کردن، سد راه شدن، باز ایستاندن، به تاخیر انداختن، دیراندن، پرویشیدن، اش ...
ادراک سایر معانی: واپس نگری، باز اندایشی، قهقرانگری، ادراک ماوقع، پس نگری (دربرابر : مال اندیشی، آینده نگری foresight)، (سلاح آتشین) شکاف درجه ی تفنگ، مگسک عقب، درک یا فهم امری که واقع شده ...
شوخی فریب امیز، گول زدن، دست انداختن سایر معانی: گول زنی، حقه، کلک، غلط اندازی، شوخی عملی (مثلا گزارش دروغی به اداره ی آتش نشانی دادن)، حقه زدن، کلک سوار کردن [کامپیوتر] گول زنی، شوخی مسخره ...
چیز بی معنی، گنداب اشپزخانه، چیز بی معنی و بیمزه سایر معانی: پس مانده ی خوراک خوک