[زمین شناسی] ریگ هرمی - ریگ هرمی (dreikanter)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] فسفات ریگ رودخانه ای - اصطلاح رایج در فلوریدا برای نوعی فسفات ریگی تیره که از سدها یا دشت های سیلابی رودخانه ها به دست می آید.
[زمین شناسی] سنگریزه خیلی درشت - اصطلاح زمین شناسی، برای سنگریزه ای که دارای قطری بین 64-32 میلی متر است. (5/2-3/1 اینچ یا 5- تا 6- واحد فی). (AGI,1958).
[زمین شناسی] سنگریزه بسیار ریزدانه - صطلاحی که توسط AGI در سال 1958 به عنوان مترادفی برای شن (رسوبشناسی) استفاده شد.
نوار بافته (از نخ پنبه یا کتان و غیره)، تسمه ی بافته، کمربند بافته، (پای اردک و غیره) پرده، حاشیه ضخیم پارچه ای که وسط ان نازک ترباشد [نساجی] پارچه ای محکم و باریک با نخ های لاستیکی در تار [ ...
(پای اردک و غیره) پرده دار، وابسته به تار، تنیدنی، پر از تار عنکبوت و غیره
کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن سایر معانی: فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از ...
باد کرده، موج مانند سایر معانی: بیلون (آمیزه ای که در ساختن برخی سکه ها به کار می رود: نقره یا طلا با درصد زیادی از مس یا فلز دیگر)، پرموج، پرخیزاب، پرآبکوهه، پرتلاطم، مواج
کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایلشدن، رو بزوال گذاردن، خرد شدن، کاستن، سقوط کردن، صرف کردن، رد کردن، خم شدن، خمیدن سایر معانی: سرازیری، خمش، خمیدگی (به ...
کم شدن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، ضعیف کردن، نقصان یافتن، تقلیل یافتن سایر معانی: (اندازه و رتبه و اهمیت و غیره) کاستن، کاهیدن، کم شدن یا کردن، کوچک شدن یا کردن، خفیف شدن ...
غایب شدن، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن سایر معانی: ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده ...
کم شدن، خرد شدن، خرد ساختن، تحلیل رفتن، رفته رفته کوچک شدن، تدریجا کاهش یافتن سایر معانی: (به تدریج) کم شدن، (از نظر اندازه یا وزن یا مقدار) کاهش یافتن، آب رفتن، نقصان یافتن، (از اهمیت و غیر ...