(مخفف) دفتر اسناد رسمی، سر دفتراسناد رسمی [حقوق] سردفتر اسناد رسمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بچه ناقص الخلقه سایر معانی: (در اصل) بچه جن، بچه ی عوضی (بچه ای که پریان به جای بچه ای که دزدیده اند می گذارند)، بچه ای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند، ساده لوح
پیمان، سوگندنامه، عهد، سوگند، یمین، میثاق، عهد کردن، قسم خوردن، سوگند خوردن سایر معانی: قسم، (به کار بردن نام خدا و مقدسان با خشم یا برای تاکید و غیره) توهین به مقدسات، ذکر نام خدا به طریق ن ...
گونیا، سطح اریب، منحرف، مورب، غیر مستقیم، مایل، اریب، ضمنی، حاده یا منفرجه، رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن سایر معانی: نا راست، کنایه آمیز، کج، مبهم (مخالف: رک)، یک وری، غیر ...
زشت، ناپسند، فحاش، موهن، کریه، مستهجن، شهوت انگیز، قبیح، زشت و وقیح، خارج ازاخلاق سایر معانی: (گفتار و رفتار) زشت، هرزه، وقیح
غامض، مبهم، تیره، تار، ظلمانی، نامفهوم، گمنام، گمنام کردن، تاریک کردن، تیره کردن، مبهم کردن سایر معانی: تاریک، ظلمات، نا آشکار، نا هویدا، غیر قابل درک، کدر، گنگ، ناشناخته، ناشناس، غیر مشهور، ...
هوشیار، مراقب، مراعات کننده سایر معانی: (معمولا با: of) رعایت کننده، پیروی کننده از، پای بند، پایشگر، تیز بین، زود فهم، نکته بین
دعوایی، پر سر و صدا، لجوج، پر هیاهو، غوغایی سایر معانی: (مقاوم و پر سر و صدا) گردن کش، جنجالی و ستیزگر، بد قلق
مانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، اشکالتراشی کردن سایر معانی: (راه چیزی را) بند آوردن، گرفتن، سد کردن، رهگیری کردن، بستن، (پیشرفت کار و غیره) کار شکنی کردن، گربه رقصا ...
ظاهر، اشکار، بدیهی، مشهود، واضح، مفهوم، هویدا، فاش، علنی، مریی سایر معانی: آشکار، روشن، گویا، معلوم [فوتبال] آشکار-واضح [ریاضیات] روشن، آشکار، معلوم، واضح، بدیهی
بطور آشکار یا معلوم، معلوم است که، بدیهی است که [ریاضیات] واضح است که، آشکارا، به طور آشکار
تکه و پاره، چیزهای متفرقه، چیز باقی مانده سایر معانی: خرده ریز، چیزهای جور واجور، خرت و پرت