عرصه، اظهار عشق، دادگاه، دیوان، دربار، بارگاه، حیاط سایر معانی: محوطه ی میان چند ساختمان (courtyard هم می گویند)، (تنیس و والیبال و بسکتبال و غیره) زمین بازی، محوطه ی بازی، پهنه، محکمه ی قضا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محرمانه سایر معانی: نهانی ,بطورپوشیده
راحت، دنج، گرم و نرم سایر معانی: آسودبخش، گرم و دوستانه، 3 - روقوری (پارچه ای که برای گرم نگه داشتن روی قوری یا کتری و غیره می گذارند)، رو کتری، رو دیگ، دم کن (در انگلیس cosy هم می نویسند) ...
تق تق، رخنه، شکاف، کاف، ترق و تروق، انشقاق، ترک، ترکیدن، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، تق کردن، تق تق کردن سایر معانی: ترک خوردن، ترک برداشتن، ترک دار کردن یا شدن، ترک انداختن، کف ...
(به خاطر شلوغی یا انباشتگی) کم جا، تنگ، شلوغ، انباشته، چپانده، به هم چپیده
شکاف دیوار سایر معانی: سوراخ (به ویژه سوراخ یا درز دیوار)، درز، شکاف، رمز
عمل خزیدن، شنال کرال، خزیدن، سینه مال رفتن، چهار دست و پا رفتن سایر معانی: خزیدن (مانند کرم و مار)، سینه خیز رفتن، کشاله رفتن، مخیدن، غژیدن، با آهستگی یا ناتوانی حرکت کردن، نوکروار عمل کردن، ...
قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی سایر معانی: creativity : قدرت خلاقه
اوج، قوی شدن صدا بطور تدریجی سایر معانی: (هرگونه افزایش تدریجی شدت یا نیرو و غیره) اوج گیری، اوگ، فرازینگاه، (موسیقی - افزایش تدریجی بلندی آوا) اوج روی، (دستور نواختن موسیقی) کم کم بر بلندی ...
کافت، شکاف عمیق سایر معانی: (به ویژه در کوه های یخ و یخرودها) یخشکاف، ژرفکافت، زاو، ژرفچاک، شکاف زدن، رخنه کردن، نفوذ کردن [عمران و معماری] رخنه - شکاف یخچالی - کافت - جر - شکاف یخی - ترک - ...
بحران، موقع بحرانی سایر معانی: شور، بزنگاه، سرگشتگی، شوریدگی، نقطه ی عطف، سختی، پریشان حالی، شور بیماری، اوج بیماری، بحبوحه ی مرض، نقطه ی عطف مرض، کریز، بحرانی، شوریده، شورین [ریاضیات] بحران ...
عبور، معبر، محل تقاطع، عبورجاده، دو راهه سایر معانی: محل عبور (از رود یا خیابان و غیره)، گذرگاه، روگذر، گدار، بارور سازی چلیپایی، دگرگشن کردن (رجوع شود به: cross)، محل تقاطع (دو یا چند راه ی ...