ضدِیخ [حملونقل هوایی] مواد یا تجهیزاتی که از آنها برای پیشگیری از یخ بستن آب بر سطوح مختلف هواگَرد استفاده میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
ضدِیخزنی [حملونقل هوایی] پیشگیری از یخ بستن آب بر سطوح مختلف هواگَرد به روشهای گرمایی یا مکانیکی یا شیمیایی
شیمى : ضد اروماتیستى [شیمی] ضد آروماتیستی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش بینی کننده، امیدوار، ابستن، بار دار سایر معانی: چشم براه، منتظر
پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر سایر معانی: پیشگیری کردن، تقدم داشتن بر، جلو بودن، (قبل از موعد) مورد استفاده قرار دادن، پیش خور ...
پیشبروزی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] شرایطی که در آن درطی نسلهای متوالی سن بروز برخی از بیماریهای ارثی بهتدریج جلو میافتد و شدت بیماری ...
پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر سایر معانی: پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مق ...
(اقتصاد) تنزیل اضافی، تنزیل پیش نگر
پیش نگرانه، پیش بینانه، چشم براه، پرانتظار، پیشدستانه، پیشگرا، دارای قدرت پیشگویی، درحالت انتظار
مقدماتی سایر معانی: پیش نگرانه، پیش بینانه، با چشم براهی، با پیشدستی، پیشگرا، پیشگرا anticipatory pleasure لذت متصور، لذت پیشگرایانه
سوگ پیشاپیش [روانشناسی] سوگ پیش از روی دادن اتفاقی ناگوار
[برق و الکترونیک] مدار پاد آشوب مداری در رادار که با تضعیف بازتاب های ناخواسته آشکار سازی هدف ها را ممکن می کند .