عناد، سرکشی، سر سختی، لجاجت سایر معانی: خیره سری، یک دندگی، لجبازی، (به ویژه بیماری) دیر درمانی، مقاومت در مقابل درمان، مداومت، دیر پایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دعوایی، پر سر و صدا، لجوج، پر هیاهو، غوغایی سایر معانی: (مقاوم و پر سر و صدا) گردن کش، جنجالی و ستیزگر، بد قلق
مانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، اشکالتراشی کردن سایر معانی: (راه چیزی را) بند آوردن، گرفتن، سد کردن، رهگیری کردن، بستن، (پیشرفت کار و غیره) کار شکنی کردن، گربه رقصا ...
[زمین شناسی] رود بند آمده، رود مسدود شده جریان یا آبراهه ای که دره آن توسط عوارض یا ساختارهایی چون زمین رانش، یخرفت، تپه های شنی و یا جریانات گدازه، بسته و محصور شده و شامل گروهی از دریاچه ه ...
جلو گیری، سختی، انسداد، سده، گرفتگی سایر معانی: راهبندان، گیر، بند آور، مانع، سد، رهگیر، بند آوری، رهگیری، مسدود سازی، منع [عمران و معماری] سد - مانع [فوتبال] منع و جلوگیری [آب و خاک] مانع، ...
[زمین شناسی] غار انسدادی یک غار یخچالی که به خاطر قطع شدن یا توقف موضعی جریان یخی در اثر وجود برآمدگی قابل ملاحظه ای در سنگ بستر یا هر برآمدگی زیر یخچالی دیگر، شکل می گیرد. ورود به چنین غاره ...
[زمین شناسی] یخرفت انسدادی، یخرفت بندآمدگی یخرفتی که در محل قطع شدن روند حرکتی یخ توسط ساختارهایی چون لبه یا برآمدگی سنگ بستر، ایجاد می شود.
اشکالتراشی سایر معانی: خرابکاری
(به ویژه در پارلمان و از راه نطق های طولانی و تاخیر آفرین) خرابکار، کار شکن، مانع انداز، کار خراب کن، اشکال تراش، کسیکه برای جلوگیری از پیشرفت کارمجلس می اندازد
مسدود کننده، اشکاتراش سایر معانی: بند آور، جلو گیر، گیر انداز، مانع آفرین، بازدارنده
بطور مانع، با قصد فراهم کردن مانع
گرفته [زبانشناسی] در آواشناسی و واجشناسی، مشخصۀ آوایی که تولید آن با نوعی گرفتگی در مسیر جریان هوا همراه است|||متـ . نارسا non-sonorant ...
واژههای مصوب فرهنگستان