تندی، خصومت، تلخی، واگیری، زهراگینی سایر معانی: نیش (virulency هم می گویند)، ویشناکی، قدرت عفونت زایی یا بیماری زایی (میکروب ها)، پلشت زایی، زهرآگینی، کینه، بدخواهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادو گری، افسون گری، افسونگر، جادوگر سیاه پوست، افسون کردن سایر معانی: (مذهب برخی مردم افریقا و کارائیب که جادو و طلسم در آن نقش بزرگی دارد) ودو، کشیش ودو، طلسم ودو، چشم زخم، تحت تاثیر طلسم ...
کاخ سفید سایر معانی: کا سفید
نیرنگ، سحر، جادو گری، افسون گری سایر معانی: سحر و جادو
بی خبر، بی معنی، نادان، کودن، بی شعور، بی هوش، نفهم، دیر فهم سایر معانی: پخمه، کندذهن، احمق
لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن سایر معانی: (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بود ...
(امریکا - خودمانی - شاگرد) خرخوان، سخت کوش
سنتور چوبی، زیلوفون سایر معانی: (ساز موسیقی پیانو مانند) زیلوفون، گزیلوفون
مسخره، لوده، مقلد، ادمابله، ادمانگل سایر معانی: دلقک، (نمایش های قدیم) مقلد هنرپیشه های اصلی، آدم احمق، ابله، ساده لوح، خل وضع، میمون صفت
نمادی به شکل { } که هرگاه در طرفین یک عبارت ریاضی، که معمولا شامل کروشه است، قرار گیرد، مقصود حاصل آن عبارت است|||متـ . ابرو [ریاضی]
واژههای مصوب فرهنگستان
رابطهای جبری بین چند متغیر که بهازای همۀ مقادیر ممکن از متغیرها برقرار باشد [ریاضی]
رابط انعطافپذیر لولۀ اصلی ترمز بین دو واگن [حملونقل ریلی]