ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه سایر معانی: اصولی، بنیادی، پایه ای، آسایی، آغازین، کم [زمین شناسی] ابتدایی. کوچک. کم رشد.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوسیس، سوسیگ، روده محتوی گوشت چرخ شده سایر معانی: روده محتوی گوشت چر شده
معاشرتی، اجتماعی، جمعیت دوست، دسته جمعی، تفریحی، انسی، وابسته بجامعه، وابسته به اجتماع، گروه دوست سایر معانی: مردمگانی، همزیگانی، همگینی، گروهگانی، هامی، آمیزگار، مردم آمیز، هامه گرای، وابست ...
تند، ترش، مثل غوره، ترش بودن، مزه اسید داشتن، ترش شدن سایر معانی: ترشیده، بد خلق، بد عنق، دمغ، زود خشم، کم حوصله، کج خلق، ترشخو، کمتر یا بدتر از حد معمول، پس رفته، (صدا یا موسیقی) ناهنجار، ن ...
محک، معیار، سنگ محک سایر معانی: (هر وسیله ی تعیین اصالت یا ارزش) محک، سنگ محک (basanite هم می گویند)
صدای تودماغی، صدای زه، صدای دنگ دنگ ایجاد کردن سایر معانی: (چله ی کمان یا تار ساز زهی) ترنگیدن، ترنگاندن، نواختن، تو دماغی حرف زدن، حرف تو دماغی، صدای خیشومی، بیخ حلقی (twangle هم می گویند)، ...
غیر قابل قبول، نپذیرفتنی [ریاضیات] ناپذیرفتنی، غیر قابل قبول
ناخوش آیند، ناخواسته سایر معانی: ناخوش ایند
مربوط به صدا، خطابی، زبانی، تحت اللفظی، لفظی، شفاهی، حضوری سایر معانی: لغوی، واژه ای، واژی، واجی، کلامی، حرفی، لسانی، وابسته به واژه یا واژه شناسی، واژه گرای، لفاظ، گفتاری، قولی، وابسته به ف ...
مضطرب، اشفته، دل ازار، رنجش امیز سایر معانی: مزاحم، دردسردهنده، آزاردهنده، پرزحمت، پردردسر [حقوق] ایذایی، مزاحم، بدون دلیل منطقی یا عذر موجه
گرم، صمیمی، غیور، با حرارت، گرم کردن، گرم شدن سایر معانی: گرم (در مقایسه با: داغ hot)، مهرآمیز، محبت آمیز، صمیمانه، آتشی مزاج، زودخشم، بد خلق، با گرمی، به طور گرم، گرم کردن یا شدن، (با: to ی ...
خوش ایند، پیروز، با مسرت و خوشی سایر معانی: جذاب، گیرا، تودل برو، خوش برخورد، بانمک، خوش سیما، مناسب