twang
معنی
صدای تودماغی، صدای زه، صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
سایر معانی: (چله ی کمان یا تار ساز زهی) ترنگیدن، ترنگاندن، نواختن، تو دماغی حرف زدن، حرف تو دماغی، صدای خیشومی، بیخ حلقی (twangle هم می گویند)، (صدایی که هنگام رها شدن پیکان از چله ی کمان بر آید) ترنگ، ترناس، ترنگاترنگ، درینگ، (ساز زهی - صدایی که از کشیدن تار ایجاد می شود) ترنگ، صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود
سایر معانی: (چله ی کمان یا تار ساز زهی) ترنگیدن، ترنگاندن، نواختن، تو دماغی حرف زدن، حرف تو دماغی، صدای خیشومی، بیخ حلقی (twangle هم می گویند)، (صدایی که هنگام رها شدن پیکان از چله ی کمان بر آید) ترنگ، ترناس، ترنگاترنگ، درینگ، (ساز زهی - صدایی که از کشیدن تار ایجاد می شود) ترنگ، صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود
دیکشنری
لگد زدن
اسم
twangصدای تودماغی
twangصدای زه
فعل
twangصدای دنگ دنگ ایجاد کردن
ترجمه آنلاین
توانگ