پیشین، قبلی، پیش، جلوی، درجلو، پیش سایر معانی: (واقع در جلو چیزی دیگر) جلوی، پیشی، جلو، قدام، قدامی، (قدیمی) در برابر، (در قسم خوردن) بهـ، جلو کشتی، به سوی جلوی کشتی، سینه ی کشتی، به سوی سین ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جلوی و عقبی، واقع در طول کشتی سایر معانی: (به ویژه در مورد کشتی) از سینه تا پاشنه، از جلو تا عقب، سرتاسر، از درازا، در امتداد کشتی، در راستای کشتی (و غیره)، هم در سینه و هم در پاشنه ی کشتی، ...
کلاه دوطرف نوک دار
علوم مهندسى : پیش دمیدن
ورزش : درطول قایق
[زمین شناسی] طرف رو به دریای ریف
سر شاه تیر کشتی،سر دیرک
بازو، ساعد، از پیش مسلح کردن، قبلا اماده کردن سایر معانی: (بخشی از دست که بین آرنج و مچ قرار دارد) ساعد، پیش دست، دستوانه، از پیش آماده کردن، از قبل مسلح کردن، پیش آماد کردن، ارش، ساعد [زمین ...
ساعد، بازو، از پیش مسلح کردن، قبلا اماده کردن
اگاهی ازپیش، اخبارقبلی، پیشگویی
تفال بد زدن، قبلا بدل کسی اثر کردن سایر معانی: پیشگویی کردن، از پیش (درباره ی چیزی) خبر دادن، پیش نمایی کردن (به ویژه درباره ی چیزهای بد)، بدیمن بودن، بدشگون بودن، حاکی بودن
علوم نظامى : بدنه قسمت جلوى ناو