رطوبت، نمناک، خیساندن، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیس کردن سایر معانی: نم، آغار، ژف، مرطوب، نم دار، نم زدن، نم دار کردن، (معمولا با: down - آتش منقل یا بخاری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرد ساختن سایر معانی: (از شدت یا حرارت چیزی) کاستن
میرا [فیزیک] ویژگی متغیری که دامنۀ آن با زمان کاسته شود
واژههای مصوب فرهنگستان
[شیمی] نوسانگر هماهنگ میرا
[ریاضیات] حرکت میرا، حرکت مستهلک شونده
[شیمی] نوسان میرا [برق و الکترونیک] نوسان میرا نوسانی که دامنه ی آن با گذشت زمان کاهش می یابد. [ریاضیات] نوسان میرا
موج میرا [فیزیک] موجی که دامنه آن بهعلت اتلاف انرژی بهطور نمایی کاهش مییابد
خفه کردن، خفه شدن، تعدیل کردن رطوبت پیدا کردن، مرطوب کردن، افسرده شدن
تعدیل کننده، خفه کننده، نم زن، الت میزان کردن جریان هوا سایر معانی: (هرچیزی که از شدت یا میزان چیزی بکاهد) کاستگر، (دودکش) دریچه ی هوا، (موسیقی) خفه کن، ضربه گیر، میراکن، میرانه، میراگر، کاه ...
[برق و الکترونیک] سیم پیچ میرا کننده
[شیمی] ضریب میرایی [عمران و معماری] ضریب استهلاک - ضریب میرایی [برق و الکترونیک] ضریب میرایی نسبت دامنه ی هر یک از نویانات میرا به دامنه ی نوسان بعدی . [زمین شناسی] عامل میرایی نسبت میرایی م ...
[شیمی] نیروی میران [ریاضیات] نیرو ی میرا