[ رِ عَ ] (اِخ) نام بیست و سه صحابی است. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به الاصابة و قاموس الاعلام و امتاع الاسماع و دیگر متون رجال شود.
لغتنامه دهخدا
[ رِ عَ ] (اِخ) یا رفاعةبن عبدالوارث، از پیشوایان اصحاب دعوت باطنیه در دوران حکومت فاطمی بود. وی در حدود سال ۴۱۰ هـ . ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی چ جدید ج ۳).
[ رِ عی ی / رِ ] (ص نسبی) منسوب است به رفاعة که انتساب به جد است. (از انساب سمعانی).
[ رِ ] (اِخ) احمد رفاعی الکبیر الحسینی الانصاری. او راست: البرهان المؤید لصاحب مدالید، چ مصر ۱۳۲۲ هـ . ق. (از معجم المطبوعات مصر ج ۱).
[ رِ ] (اِخ) یا رفاعی حسینی. شیخ احمدبن ابوالحسن علی بن یحیی، معروف به رفاعی حسینی انصاری. مؤسس طریقهٔ رفاعیة. وی به سال ۵۱۱ هـ . ق. در دیه حسن از توابع واسط بدنیا آمد و در واسط به تحصیل ...
[ رِ عی یَ ] (اِخ) گروهی از اهل تصوف که پیرو طریقهٔ شیخ احمد رفاعی حسینی هستند. (از معجم المطبوعات مصر ج ۱). پیروان سید احمدبن ابوالحسن رفاعی. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفاعی (شیخ احمدبن اب ...
[ رِ ] (ع اِ) جِ رَفغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از آنندراج). رجوع به رفغ شود. || (اِمص) وسعت عیش. (یادداشت مؤلف): مدت سی سال در رفاغ حال و فراغ بال خوارزمشاهی کرد. (تاریخ جهانگشای ...
[ رِ ] (ع اِ) جِ رف. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد): بر در او چون نیابی آن شکاف سخت ناپیدا در او چندین رفاف.مولوی.
(رِ) [ ع. ] (اِ.) جِ رفقه. یاران، همراهان.
فرهنگ فارسی معین
[ رِ ] (ع اِ) ریسمانی که بدان بازوی شتر بندند تا آهسته رود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). رشته ای که با آن بازوی شتر را ببندند هرگاه بیم آن رود که آرزومند وطن خود شود. ج، رُفُق. ...
[ رَ ] (ع ص) شعر رفال؛ موی دراز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). موی دراز. (آنندراج) (از اقرب الموارد).
[ رِ ] (ع اِ) رفال التیس؛ چیزی که بر سر غلاف نرهٔ قچقار نهند تا گشنی نتواند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).