[ رَ ] (اِ) قسمی از خرمای سیاه. (ناظم الاطباء) (از برهان) (لغت محلی شوشتر، نسخهٔ خطی کتابخانه مؤلف) (از فرهنگ جهانگیری). نوعی خرمای سیاه و بالیده. (از فرهنگ فارسی معین) (از شعوری ج ۲ ورق ...
لغتنامه دهخدا
[ رَ ] (کردی، ص) در کردی به معنی سیاه است. و صفت سیاه در کردی حاکی از احترام است و در اول اسماء اعلام آید تعظیم را. (یادداشت مؤلف).
[ رَ شَ ءْ ] (ع مص) جماع کردن. (منتهی الارب). جماع کردن زن را. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || بچه دادن آهوماده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || قوی شدن بچه آهو و راه رفتن آن با ما ...
[ رِ ] (از ع، اِ) رشاء. بند دلو. رسن دلو. ج، ارشیة. (یادداشت مؤلف). رسن. (غیاث اللغات). رجوع به رشاء شود.
(رِ) [ ع. ] (اِ.) ریسمان. ج. ارشیه.
فرهنگ فارسی معین
[ رِ ] (ع اِ) ریسمان و ریسمان دول. (ناظم الاطباء). رسن دلو، یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). رسن دلو. (دهار). ریسمان، و گویند ریسمان دلو. ج، اَرْشیة. (از اقرب الموارد). || طناب خور: ا ...
[ رَ ءِ ] (ع اِ) رشایح. رجوع به رشایح شود.
به راه راست رفتن؛ رستگاری.
فرهنگ فارسی عمید
ترتیزک؛ ترهتیزک.
دلیری، دلاوری، جوانمردی، پهلوانی، پردلی
فرهنگ واژههای سره
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.