به راه راست رفتن؛ رستگاری.
فرهنگ فارسی عمید
دلیری، دلاوری، جوانمردی، پهلوانی، پردلی
فرهنگ واژههای سره
[ اَ رَ ] (اِخ) احمدبن محمدبن قاسم بن احمدبن خدیو اخسیکتی، ملقب به ذوالفضائل نحوی لغوی. امام اهل خراسان در ادب و شعر. مولد او به سال ۴۲۰ هـ . ق. و وفات در سال ۵۲۶ به شهر مرو بوده است. رج ...
لغتنامه دهخدا
( اِ ) [ ع. ] (مص م.) راهنمایی کردن، راه درست را نشان دادن.
فرهنگ فارسی معین
راهنمایی کردن، راهنمایی، دادن
اسم: ارشاد (پسر) (عربی) (تلفظ: eršād) (فارسی: ارشاد) (انگلیسی: ershad) معنی: راهنمایی، هدایت، ( عربی ) رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، نشان دادن راه درست
فرهنگ واژگان اسمها
[ اَ ] (اِخ) پایتخت ارمنستان. و این شهر همانست که یونانیان آرتاکساتا نامیده اند. رجوع به ایران باستان ص ۲۲۸۴ شود. || نام قلعه ای بود. (یشتها تألیف پورداود ج ۲ ص ۲۲۶).
۱. راهنمایی خواستن؛ طلب هدایت کردن. ۲. هدایت شدن.
[ اِ تِ ] (ع مص) براه شدن. || راه جستن. (منتهی الارب). راه راست جستن. طلب هدایت کردن. استهداء. راه راست خواستن. (تاج المصادر بیهقی). طلب رشد و راه راست کردن.
(اِخ) نام وزیر فریدون. (مجمل التواریخ و القصص ص ۹۰).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.