[ یَ ءِ ] (اِخ) چند ریگ توده است جدا از یکدیگر و گفته اند کوهی است. (از قاموس از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
(یَ) (ص.) پاسبان، نگهبان.
فرهنگ فارسی معین
[ یَ تْ تَ فِ ] (ع فعل) افتد. قد یتفق؛ گاه اتفاق افتد. گاه افتد. (در فارسی چون قید زمان به کار رود). گاه گاه. (یادداشت مؤلف).
[ یَ تَ ] (ع اِمص) آهستگی. || بی مادری ستور. (ناظم الاطباء).
[ یَ تَ مَ ] (ع ص، اِ) جِ یتیم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به یتیم شود.
[ یَ ] (ع مص) نخست بیرون برآمدن پای کودک از شکم مادر وقت زادن. (منتهی الارب) (از آنندراج). نخست برآمدن پای کودک از شکم مادر پیش از سر آن. یقال: خرج یتناً. (ناظم الاطباء). || (ص) بچه که ...
۱. کودکی که پدرش مرده باشد؛ کودک پدرمرده. ۲. (صفت) مفرد و یکتا از هر چیز. ۳. (اسم) [قدیمی] دزد؛ راهزن.
فرهنگ فارسی عمید
[ یَ کُ نَ ] (اِ مرکب) چیزی شاد و مسرورکنندهٔ طفل بی پدر. کنایه از چیز حقیر و کم ارزش.
[ یَ چارْ ] (اِ مرکب) شاگرد مکاری. شاگرد و نوکر چاروادار. شاگرد و وردست چاروادار. (یادداشت مؤلف).
[ یَ نَ / نِ ] (ص نسبی، ق مرکب) همانند یتیم. مانند یتیمان. یتیم وار: چو فرزندی پدر مادر ندیده یتیمانه به لقمه پروریده.نظامی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.