(نِ عَ) [ ع. ] (اِ.) جِ نعمت.
فرهنگ فارسی معین
[ نِ عَ ] (ع اِ) نعمت ها. خوبیها. نیکیها. (ناظم الاطباء). جِ نعمة. رجوع به نِعمَة شود.
لغتنامه دهخدا
[ نُ ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، در ۱۱هزارگزی شمال غربی فریمان در جلگهٔ معتدل هوائی واقع است و ۱۰۹۹ تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شغل ...
[ نُ ] (اِخ) ابن ابراهیم خلیل زرنوجی ، ملقب به تاج الدین، از ادبای قرن هفتم هجری قمری بخارا است. او راست: الموضح در شرح مقامات حریری. وی به سال ۶۴۰ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج ۹ ص ...
[ نُ ] (اِخ) ابن اسودبن منذربن امرؤالقیس بن عمرو اللخمی، معروف به نعمان ثانی، از ملوک عهد جاهلیت عراق است. پس از وفات عمش منذر ثانی بن منذر -در حدود سنهٔ ۵۰۰ م. -به حکمرانی رسید و ۴ سال ...
[ نُ ] (اِخ) ابن ایهم بن حارث غسانی، از ملوک غسان است، وی پس از جبلةبن نعمان به حکمرانی شام رسید و بیست و یکسال پادشاهی کرد. (از تاریخ پادشاهان و پیامبران ص ۱۲۳) (الاعلام زرکلی ج ۹ ص ۴). ر ...
[ نُ ] (اِخ) ابن بشیربن سعیدبن ثعلبة الخزرجی الانصاری، مکنی به ابوعبداللََّه، صحابی و امیر و خطیب و شاعر صدر اسلام و از مردم مدینه است و نخستین مولودی است که در بین انصار بعد از هجرت نبوی ت ...
[ نُ ] (اِخ) ابن عامربن هانی بن مسعودبن ارسلان التنوخی اللخمی، مکنی به ابوالحسام، از امرا و فقهای مالکی مذهب و از شعرای قرن سوم و چهارم لبنان است. وی به سال ۲۲۷ هـ . ق. ولادت یافت و در بغ ...
[ نُ ] (اِخ) ابن عبدالسلام بن حبیب بن حطیط التیمی اصفهانی، مکنی به ابوالمنذر، از ثقات محدثین و از زهاد و فقیهان قرن دوم هجری قمری است. اصل او از نیشابور بود و در بغداد فقه آموخت. وی ...
[ نُ ] (اِخ) ابن عدیّ بن نضلة العدوی، صحابی و از شاعران و فصحای صدر اسلام است. وی در آغاز ظهور اسلام به اتفاق پدرش به حبشه مهاجرت کرد، پدرش در آنجا بمرد، سپس عمربن خطاب وی را والی میسان ( ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.